- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
وقتش شده بر دست بگیرد جگـرش را مردی که شکسته ست مصیبت کمرش را پـروانه به هم ریخته گهــوارۀ خـود راا تـا بـاز کــنـد از پــر قــنــداق پـرش را تلخ است پـدر گریه کند از غـم طفـلش سخت است که پنهان بکند چشم ترش را دور و برش آن قدر کسی نیست که بایدا این طفـل در آغـوش بـگـیـرد پدرش را مـادر نـگــران است خـدایـا نکـنـد تیـرا نیت کـنـد از شـیـر بـگـیـرد پـسـرش را هم چشم به راه است که سیـراب بیارندا هـم دلـهـره دارد کـه مـبـادا خـبـرش را افسوس از آن تیر و کمانی که گرفته ست این بـار سـپـیـدی گــلـویـی نــظـرش را
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حـال و روز لـبـش بـیــابـانـی سـت و سـلاحـش دو چـشـم بـارانـی ست تـوی خـیـمـه اگـر که زنـدانـی ست گریه هایش پُـر از رجـزخوانی ست شـوق لبــیــک در صــدایـش بــود آخــریــن بــی قــرار را بـرداشـت غــربـت بــی شــمــار را بـرداشت حــرف پــایـان کــار را بــرداشـت گـوئـیــا ذوالــفــقــار را بــرداشـت آخــریــن یــــار بــا وفــایـش بــود بـُـرد تــا دسـت آســــمــان بــدهــد ســنــد ظـلــم را نــشــان بــدهـــــد یـا بــهــانـه بـه آن کــمــان بــدهــد کـاش دشـمـن کـمی زمــان بــدهـد تـــازه آغــــاز ربـّــنــایــش بــــود در دل ظـلـمـت اضـطــراب افـتـاد تـا نـگـاهـش بـه نــور نــاب افـتـاد یــــاد روی ابــــوتـــراب افــــتــاد دهــن تـــیـــر تــشـنــه آب افــتــاد ایـن ولــی بــاز ابــتــدایــش بــــود مــوی بـابــا سـپـیـدتـر شــده اسـت غـصـه وغــم شـدیـدتــرشـده اسـت از عـلـی نــا امـیــدتــر شـده اسـت چشمش از آن چه دید، تر شده است ســر در آســـمـان رهــایــش بــود در دلـش حــســرتـی تـلاطــم کـرد در جــوانــی تــو را تـجــسـم کـرد راه بـرگـشـت خـیـمـه را گـم کـرد بـــه دل مـــادرت تــــرحــم کـــرد جــای تــو در پـَر عـبــایــش بــود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
چیزی شبـیهِ نیـزه خورده بر گـلـویت گوئی در آورده است حالا پَـر گلویت با یك پَـر بـوسـه انـاری رنگ می شد كِی داشت تاب هُـرم تیـر آخـر گلویت شـرم از تـلـظی كردنت آبـم نـمی كرد با چـند قــطـره آب می شد تَـر گـلویت اصلاً شبـیهِ قـبلِ میدان رفـتـنت نیست تـغـیـیـر كـرده كـامـلاً دیـگـر گـلـویت تنهـا نه رگ های تو را پـاشـیده از هم نگـذاشت حـتی اسـتخـوانی در گلویت نوكِ سرِ تیرِ عـدو از بس حجـیم است انـگـار آهـن گـشـته سر تا سـر گلویت با چه دلی از خیمه آمد كِی خبر داشت می ریزد از هر بوسۀ خـواهـر گلویت این داغ سنگین است می ترسم بمـیرد وقـتی تـمـاشـا می كـنـد مـادر گـلـویت آرام از آن تـعـزیتت گـشـتـم و گـرنـه می مُـردم از بس بود درد آور گـلویت بعد از تو می خوانند از گنجشك پر، تا دستِ عمو پرَ، مشك پَر، تا پَر گلویت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت علی اصغر علیهالسلام قبل از شهادت
فـکـری به حال مـاهی در التـهـاب کن بـابـا بـرای تـشـنـگـی مـن شـتـاب کـن دردی عمیق در رگ من تیر می کشد من را بـرای ذبـح عـظـیـم انتخـاب کن هل من معین توست که لـبیک می دهم اَمَّـن یجـیـب هـای مـرا مسـتـجـاب کـن من روی دست های تو قد می کشم، پدر از این به بعـد روی نبـردم حـساب کن داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است! با خون من محاسن خود را خضاب کن گـهـواره هـم که تـاب نـدارد بـدون من فکـری به حال خـاطـره های رباب کن وقـتـش رسیده نـیـزۀ خود را عـلم کنند هـفـتاد و دومـین غـزلت را کـتـاب کن
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تو را دادند از پیكان به جای شیر آب اصغر عطش طی شد تلظی نه، تبسم كن بخواب اصغر لبت خاموش بود اما گذشت از گنبد گردون ز قطره قطرۀ خونت صدای آب آب اصغر كه دیده گل شود بر روی دست باغبان پرپـر كه دیده خون مه ریزد به دوش آفتاب اصغر تو خاموشی و من در نینوا چون نی نوا دارم زند با نالۀ خود چنگ بر قلبم رباب اصغر دراین صحرا كه پُر گردیده از فریادِ بی پاسخ تو با لبخند گفتی اشك بابا را جواب اصغر شود از شیر، شیرین؛ كام طفل شیرخوار اما تو روی دست من از تیر گشتی كامیاب اصغر اگر چه بر سر دسـتم شهید آخرین گشتی تو از اول شدی بهر شهادت انتخاب اصغر تو هم خون خدا، هم زادۀ خون خدا هستی كه در آغوش ثارالله چشم خویش را بستی به كف چون جان گرفتم تا كنم تقدیم جانانت گلویت را سپر كن تا بگیرم پیش پیكانت ذبیح من مـبادا گـوسـفـنـد از آسـمـان آیـد مهیا شو كه سازم در منای دوست قربانت تكلم كن، تكلم كن، بگو من آب می خواهم تلظی كن، تلظی كن، فدای كام عطشانت ز بی آبی نمانده در دو چشمت قـطرۀ اشكی كه تر گردد لب خشكیده ات از چشم گریانت ز حجم تیر و حلق نازكت گردیده معلومم كه خواهد شد جدا از تن سرِ چون ماه تابانت نگویی كس نشد همبازی ات بر گرد گهواره شرار تشنگی تا صبح، بازی كرد با جانت به تیر دوست ای سر تا قدم عاشق؛ تبسم كن بـپر در دامن زهرا و با محـسن تكلم كن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
ای چشم هایت روشنی، ای قصّه ات غـم ای مـرکـز ثــقــل تـمـام گــریــه هــایــم کوچک تـرین لب تـشـنه در گهـوارۀ داغ حـبـل الـمـتـیـن اشـک در دسـتـان مـاتـم در تـار و پـود بـنـد قـنـداقت نهـان است ســرّ مــداوای دم عـیــســی بن مــریــم می سـوزم از شـرم تــرک هـای لـب تـو وقتی که سیرت می کند یک قطره شبنم تو گـریـه کـردی و ز سمت نـالـه هـایت آیـد صدا، مثـل دو چوب خـورده بر هـم مــاهــی تـُنـگ خـالـی دسـت حـسـیـنـی شـایـد دلـی هــم بشـکـنـد از کـلّ عـالـم دنـیــا بــمــیــرد پـای ایـن فــوّارۀ خـون ای اوج مـظـلــومـیّـت مـــاه مــــحـــرّم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
داغ مجـنـونـی تو بر دل لـیلا بس بـود این تـلـظیِّ تو بر کُـشـتن بابـا بس بـود تـا قـیـامـت بـه دل ســوخـتـه آل عـلـی داغ شش ماهگی محسن زهرا بس بود بهر تر کردن لب های به هـم چـسبـیـده قطره ای آب از آن پهـنۀ دریـا بس بـود روضه خوان عطشت سینه مجروح رباب ذکر لالایی او زآن همه غوغا بس بود سـرت انداخـتـی از دور گـلویت دیـدند قدر یک بوسه می آوردی تو بالا بس بود ماندم این تـیر چگونه ز گـلویت بکـشم خشکی حنجر واین طرح معما بس بود گِل شداز گریۀ او خاک مزارت برخیز به تسـلیِّ دلـش خـنـده ای زیـبـا بس بود مخفی ات می کـنم اینجا سر نیـزه نروی داغ بی سـر شدنت بر جگر ما بس بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
زره پوشیده از قـنداقه، بی شمشیر می آید شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می آید به روی دست بابا آسمان ها را نشان كرده چقدر آبی به این چشمان بی تقصیر می آید! زبانش كودكانه است و نمی فهمم چه می گوید ولی میخوانم ازچشمش كه با تكبیر می آید به چیزی لب نزد جز آه از لطف ستم، اما نمی دانم چرا از دست دنیـا سیـر می آیـد! جهانی را شفاعت می كند با قـطرۀ اشكی كه از چشمش تو گویی آیۀ تطهیر می آید بخواب ای كودكم لالا، كه سیرابت كند دشمن بخواب ای كودكم، لالا، كه دارد تیر می آید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
حالا برای خنده كه دیر است گریـه كن بابا نخواب، موقع شـیر است؛ گریه كن در مانده ام میان دو راهـی...كـجا روم؟ چشمم كه رفته است سیاهی، كجا روم؟ عمه تو را ز دور نشان می دهد نخواب هی شانـۀ ربـاب تكـان می دهـد نخـواب شد وقـت بازی ات كـمرت را گرفـتـه ام بـا احـتـیـاط زیـر سـرت را گــرفـتــه ام قـنداقـه ات كه بست، لبت باز شد عـلی؟ خـنـدید مـادرت؛ چـقـدر نـاز شـد عـلـی افـسـوس مـادرت شـب شـادی ات نـدیـد چـشـم ربـاب حـجــلـۀ دامـادی ات نـدیـد تا پشتِ خیمه كارِ پدر سربه زیری است تـازه زمـان دیـدن دنـدان شـیـری اسـت هم بازی تو سـاقـۀ تـیـر است گـریه كن بابا نـخـواب موقـع شیـر است گریه كن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
بست بر روی سـر عـمامه پیـغـمبر را رفـت تا بلکه پـشـیـمان بکند لشکـر را من به مهـمـانی تـان سـوی شـما آمـدهام یـادتـان نیـسـت نـوشـتـیـد بـیــا؟ آمـدهام نـنـوشـتـیـد بـیـا کـوه فــراهــم کـردیـم؟ پـشـت تو لـشکـر انـبـوه فـراهم کـردیم ننوشـتـید زمیـن ها همه حـاصلخـیـزند؟ بـاغ هـامان هـمه دور از نفـس پائـیزند ننـوشـتـید که مـا در دلـمان غـم داریم؟ در فـراوانی این فـصل تو را کم داریم ننوشتید که هسـتـیم تو را چشم به راه؟ نـامـه نـامــه لـک لـبـیـک ابـا عــبـد الله حرف هاتان همه از ریشه و بُن باطل بود چـشمه هـاتان همگی از ده بالا گِـل بود باز در آیـنه، کـوفی صـفـتان رخ دادند آیـههـا را هـمه با هـلـهـلـه پاسـخ دادند نیـست از چـهره آئـیـنه کـسی شرمـنده که شکـم ها هـمه از مـال حـرام آکـنـده بیگمان در صدف خالیشان دُرّی نیست بین این لشکر وامانده دگر حرّی نیست بی وفایی به رگ و ریشه آن مـردم بود قیمت یوسف زهرا دو سه مَن گندم بود آی مردم پسر فاطمه یاری میخواست فقط از آن همه یک پاسخ آری میخواست چه بگـویم به شما هـست زبـانم قاصر دشت لبـریز شد از جمله هل من ناصر در سکوتی که همه مُلک عدم را برداشت ناگهان کودک شیرخواره علم را برداشت همه دیدند که در دشت هماوردی نیست غیر آن کودک گهواره نشین مردی نیست آیـه آیـه رجـز گـریـه تــلاوت می کـرد با همان گریه خود غسل شهادت می کرد گاه در معـرکه آن کـار دگر بـاید کـرد گریه برنـده تر از تیغ عمل خواهد کرد عمق این مرثیه را مشک وعلم می دانند داسـتـان را هـمـه اهــل حـرم می دانـند بعد عباس دگر آب سراب است سراب غیر آن اشک که در چشم رباب است رباب مرغِ در بین قفس این در و آن در میزد هی ازاین خیمه به آن خیمه زنی سر می زد آه بانـو چه کسی حـال تو را می فهـمد؟ علی از فرط عطش سوخت، خدا می فهمد می رسـد نـالـه آن مـادر عــاشـورایــی زیـر لب زمـزمه دارد: پـسـرم لالایـی کمی آرام که صحرا پُر گرگ است علی و خدای من و تو نیز بزرگ است علی کودک من به سـلامت سفـرت، آهـسته مـیروی زیـر عـبـای پـدرت آهــسـتـه پـسرم می روی آرام و پُـر از واهـمهام بـیـشـتـر دل نـگــران پـسـر فـاطـمـه ام پـسـرم شـادی این قــوم فـراهـم نـشـود تاری از موی حسین بن علی کم نشود تیـر حـس کردی اگر سوی پـدر میآید کـار از دسـت تو و حلـق تو بـر میآید خطـری بود اگر، چاره خودت پیدا کن قـد بکـش حـنجـرهات را سپـر بابا کـن
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
من از این داغِ نفـس گـیر چه باید بكنم در غـمِ غربـتِ تـقـدیـر چـه باید بكنـم به رویِ دستِ من ای آیـۀ مُـزَّمِّـلِ من بـا گـلـویِ شـده تـفـسـیر چه باید بكـنم مـاهـیِ تُـنگِ تَـلَّـظی، سـرِ قـلاب شده با لبِ خـشكِ تو درگـیر، چه باید بكنم سه لبِ تیر شده در گـلـویِ كوچكِ تـو بـاعثِ این همه تـغـیـیر چه باید بكنــم حرمله خـیـر نـبـیند چـقدر زود گرفت عـوضِ مـادرت از شـیر چه باید بكنم جگرِ سوخته از شرمِ تو و رویِ رباب شده از دیـده سـرازیـر چه بـاید بكـنـم دست و پا می زدی و تویِ دلم می گـفتم با تكـان خـوردنِ این تیر چه باید بكنم سـرِ تـو بـند به مویـی شده حالا با این زخـمِ انـدازۀ شـمـشـیر چـه بایـد بكـنم سـرِ تـشیـیـع غـریـبـانـۀ تو زیـرِ عـبـا شـدم از زنـدگـیـم سـیـر چه بایـد بكـنم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
چشم من محفل اشک و غم و اندوه و عزاست در حسینیۀ دل، هیئت عشق تـو به پـاست مَـحــرَم روضۀ تــو مُـحــرِم بیت الله است تا ابــد پرچـم ســرخ حــرمت قبـله نماست در شکــوه و شرف و مـرتبه و منــزلتـت جز خدایـی به خدا هر چه بگوئیم رواست هـمه ی هـسـتی خــود را بـه میان آوردی بی سبب نیست بهای تو وخون تو خداست «کـشـتـگــان غــم تو زنــدۀ جـاویـدانـند» بی گمان فـانـی عشق تو شدن عین بقاست دل بـریــدن، پـر ِ پرواز حسیـنـیّون است هرکه از خود گذرد درسفرکرب و بلاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
دریا به چشم گریه کنانت چو شبنـم است یعنی که هرچه گریه برایت کنم، کم است شـکـر خـدا کــه با هــمـه نـاقــابـلـیــمـان اشکی برای عـرض ارادت فـراهـم است دیـوار کـعـبـه گـشت سیه پـوش داغ تــو یعنی تمـام سـال خـدا، چون مـحـرم است بـگــذار تا نـفـس بــزنـم در عـــزای تـو این آرزوی هرشب عیسی بن مریم است یک گوشه از تمامی شش گوشه ات حسین دارالشـفــای درد غــریـبــان عــالـم است پـنــدم بـداد پـیــر خـرابــات زیـن سـخـن هرکس که شد به عشق تو دلداد آدم است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ای شهیـد سر جـدا، یا لـیـتـنـا کُـنـّا معک کــشــتـۀ راه خـــدا، یا لیـتـنا کُـنـّـا معک ای به موج خون زده در پیش چشم فاطمه زیر خنجر دست و پا، یا لیتنا کُنـّا معک ای که ازدریای خون تا خیمه گه زینب تو را ناله کرد و زد صدا، یا لیـتـنا کُنـّا معک آب، مهـر فـاطـمه، فرزند او را تشنه لب سر بریــدند از قـفـا، یا لیـتـنا کُـنـّا معک میهـمـان اهل کوفه بودی و سنـگت زدند در زمین کــربــلا، یـا لیـتـنا کُـنـّا معک مصحف خونین زهرائی و از سُّم ستـور پیــکـــرت شد توتیا، یا لیـتـنا کُنـّا معک ای سرت مهمان خولی ازچه دیگر ساربان کرده دستت را جـدا، یا لیـتـنا کُنـّا معک می رسد از قتـلگاهت تا قـیامت بر فـلک نــالــۀ واغـربــتـا، یـا لیـتـنا کُـنـّا مـعـک عترتت در یمه بود و خـیمه را آتش زدند از ره جور و جفت، یا لیـتـنا کُـنـّا معک دامن دردانه ات آتـش گـرفت و می دویـد در بیــابــان بـلا، یــا لیـتـنا کُـنـّا مـعـک هم توکعبه هم تو زمزم هم تومروه هم صفا هم تو مشعرهم منی، یا لیـتـنا کُـنـّا معک با دهان تشنه قـرآن خواندی و سنگت زدند بر فــراز نـیـزه هـا، یا لیـتـنا کُـنـّا معک کیست تا مُحرِم شود مثل تودرمیقات عـشق حّج خــون آرد بـجا، یا لیـتـنا کُـنـّا معک کو سلیمان تا ببیند میکنی در موج خـون دست و انگشتر عطا، یا لیـتـنا کُنا معک هــر کجا یاد تو کردم ای عزیـز فـاطـمه سـوختـم سر تا به پا، یا لیـتـنا کُنـّا معک میکند با اشک خود (میثم) جهنّم را خموش چون بگرید بر شما، یا لیـتـنا کُنـّا معک
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
بـاز هــم آب بــهـانه شـد و یـادت کــردم یادت افــتـادم و با گـریـه عـبـادت کـردم اشکها ریخـتـم و غـسل شـهـادت کـردم روضه خوانت شدم وعرض ارادت کردم تا بیفـتـد به من آن گـوشه نگاهت، آنگـاه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" حـرفی از کـربـبـلا شد که دلـم میلـرزد چشمم از اشک پُروعکس حرم میلرزد بـاز هـم مـرثـیـه در دست قـلـم میلـرزد کوه، هم شانهاش از وسعت غم میلرزد وقـت پـرواز شــد و بــاز شنـیـدم در راه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" کاروان رفت وزمان ازسفرت جا میماند آسمان خیره به چشمان تـرت جا میماند شهر از فیض نماز سـحـرت جـا میماند کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند و تو گـفـتی که شـده راه سـعـادت کوتـاه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" همگی دور تو و خیمه که می شد تاریک با دو انگـشت تـو دیدند خـدا را نـزدیک جبرئیل آمد و میگفت به هر یک تبریک دست بیعت به تو دادند و شدند آن یاری که نیست در باورشان یک سر سوزن اکراه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله" ناگـهـان حس غـریبانـهای آمـد به وجـود چشم ها بازشد و درپی یک کشف وشهود بوی سیب آمد و میخواند لـبم اذن ورود در همان لحظه که غیرازتو دگر هیچ نبود در و دیـوار حـسـیـنـیـه هـمـه شـد پُـر آه "هـر که دارد هــوس کـربـبـلا بـسـمالله"
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
غیر ازغم معشوق در عالم خبرى نیست جایی خبرى نیست که ازغم خبرى نیست پروانه پـرش سـوخت ولى آبـرویش شـد ما هم دلمان سوخته، این کم خبرى نیست دشـمـن نــتـوانـد غـمـت از دل بــزُدایـــد بـین غـم تـو از غـم عـالـم خـبـرى نیست من تــوبـه نـکـردم مـگـر از راه تـوســل بی نـام تـو از تــوبــه آدم خـبـرى نـیست گـفتـنـد درِ خــانه غــیـر تـو شـلوغ است گـفـتـند ولى رفـتـم و دیـدم خـبـرى نیست رزقِ همه اینجاست و رزّاق هم اینجاست والله درِ خــانــه ی حــاتــم خــبرى نیست ده مــاه هـمـه منـتـظـر مــاه تـو هـسـتـنـد در سال به جز مــاه محـرم خبـرى نیست عــمـامــه نـدارى و عـــبـا نـیــز نـدارى اى واى که از پیرهـنت هـم خبرى نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
تا گـریـه بر حسین تــمنای خلـقت است بـین من و تــمـام مـلائـك رقـابـت است نـزدیك می كـند دل ما را به هـم حسیــن این اشك روضه نیست، كه عقد اخوت است مقبول اگر شده ست نمازی كه خوانده ایم مهر قبــولیش به خدا مـهـر تربت است مـا از غــدیـر سیـنـه زن كـربـلا شـدیــم این دست های رو به خدا دست بیعت است پیـدا شـدیم هرچه در این راه گــم شدیـم یعنی فـقـط حـسیـن چـراغ هـدایت است از دخـل آبروی حـسیـن است خـرج مـا نوكر برای صاحبش اسباب زحمت است قرآن و منبر و دوسه خط روضۀ عطش ساعات خوب هفته همین چند ساعت است حالا كه بغض، بسته به من راه حرف را مقتل بخوان كه موقع ذكر مصیبت است افتاده بود روی زمیــن زیر دست و پــا شعرم تـمـام می شود اینجا روایت است
: امتیاز
|
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا
قـدری به سیـنه آه بـرایم بـیـاوریـد پـیـراهـن سـیـاه بـرایــم بـیـاوریــد اخــبـار بـیـن راه بــرایم بــیاوریـد تـربت ز قــتـلگـاه بـرایـم بیاوریـد دارد حسین می رود انگار کربــلا دارد دل رسول خدا می شود مذاب می ریزد اشک روضه ز چشم ابوتراب شد نوحه های فاطمه هم نالۀ رباب کودک چقدر می خورد از نهر آب، آب دارد عجـیب قصۀ غـمبار، کـربلا این نالۀ دمادم زهـرای اطهر است زینب بدان که کرب و بلا پر ز لشگر است تا چند روز بعد، حسینِ تو بی سر است آنروز روز غارت خلخال و معجر است بدتر ز روضۀ در و دیوار، کربلا گریان توست مادر تو ای حسین من بر نیزه می رود سر تو ای حسین من گردد اسیر خواهر تو ای حسین من گردد یتیم دخـتـر تو ای حسین من تا شام و کوفه همره اغیار، کربلا عباس من، تو دور و بر کاروان بمان هـمراه زینب و کمک بانوان بمـان پشت وپناه لشگر و پیر و جوان بمان پیش حسین من به تـمام توان بمان بی تو نداشت سید و سالار، کربلا این قافله به سوی شهادت روانه است شب نامه های مردم کوفه بهانه است از غربت حسین هزاران نشانه است در انتظار زینب من تازیـانه است زینب کجا و کوچه و بازار، کربلا انگــار بــوی پیرهنـی را شنیده اند اینها حدیث بی کـفـنـی را شنیده انـد این سمّ اسب ها بـدنـی را شنـیده اند این نیزه ها لب و دهنی را شنیده اند رفت از مدینه تیزیِ مسمار، کربلا مادر هنوز پهـلوی من درد می کند این زخمهای بازوی من درد می کند جای کبـودیِ روی من درد می کند خوردم زمین و زانوی من درد می کند وای از حدیث سیلی خونبار، کربلا روزی که وقت آمدنِ لـشـگـرم رسد ایــام دادخــواهـیِ از داورم رســد مهــدیِ من به داد دل مضطرم رسد هم انتـقـام غنچـه گل پـرپـرم رسد پس مرگ بر منافق و کـفار، کربلا
: امتیاز
|
زبان حال حضرت زینب سلام الله علیها
بـی تو هـوای خـیمـۀ ما سـرد می شـود رنگ رُخ سه سـالـۀ من زرد می شود خورشید، انعکاس وجود نجیب توست این دایـره نـبـاشی اگـر سـرد می شود این حلـقه های گریۀ سردرگم و غریب زنجـیـر آهـنی و پُـر از درد می شـود دامـان کـودکـانـۀ یـک دخـتـر نـجـیـب بـی تــو اسـیــر آتـش نـامـرد می شـود بر گِـرد توسـت گـردش سیـارۀ زمـین هر جـاذبه بـدون تـو ولگـرد می شود رفـتی و روز روشن ما در مسیر شام دنبال صبحِ روی تو شبـگرد می شود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ای بـلـنــد هـمـیـشــه در بــالا آســمــان کـــبــود عــاشــورا رعـد و برق نگـاه تو طـوفان غرش مشک خشک تو دریـا دل گـهـواره از طـپـش افـتـاد جلـوه ای کن به کـسوت سـقـا اشک گهـواره ها تو را خـواند ای به لب هـای تـشـنگـان آوا نـعـره هـای فــرات مـی گـویـد پـیـکـر تـو شـده گـل صـحـرا سـوی خــیـمـه بـیـا و آب آور دل بـکـن از تـبـسـم زهــــرا
: امتیاز
|
مصائب اهل بیت در کوفه
خـــمـیـده ارتـــفــاع کــوهــســـاری وزیــده بــاد ســــرد ســوگـــواری شکــسـتـه قــامـت پُـر بـار طــوبـی رسـیـده مـوسـم پُـر بـرگ و بـاری گـرفـتـه مـرگ چــشـم حــیـدری را نشـسـتـه خـاک روی ذوالـفــقـاری زمین و آسمان صورت به صورت عـرق ریـزان ز فـرط شـرمساری به روی شــانــه، زخــم تـــازیــانـه به دل از عـشـق امّــا زخـم کـاری درون مـشـک هـا از اشـک لـبـریـز کــویــر سـیـــنـه هـا بــی آبــیــاری نـشـان هــر قــدم در ایـن حـکـایـت ضریح کـوچـکــی در هـوشیــاری تـمــام نـیــزه هـا رحــلـنـد ایــن جـا مـیـان این هـمـه یک نـیـزه قـاری به روی نــیـزه شـد وحــی مـکــرر مگر جـبـریل هم این جاست؟ آری تـلاوت مـی کـند چه؟ سـورۀ کـهـف بــرای مــردم بـــی بـنــد و بـاری وضـو بـایـد بگـیـرم گر چه این جـا به غـیـر از گـریه نبوَد آب جاری کسی از چشم خشک خویش پـرسید ببین لب تـشـنـه هـستم، آب داری؟ نـشـسـته روبـروی هـم در این بـین دلِ خــــون مـن و ابـــر بــهــاری
: امتیاز
|